جدول جو
جدول جو

معنی دس مجی - جستجوی لغت در جدول جو

دس مجی
چهاردست و پا راه رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِهْ مَکْ کی)
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در9هزارگزی خاوری قلعه کلات مرکز دهستان. دارای 150 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین می شود. ساکنین از طایفه دشمن زیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ)
دست کج بودن. داشتن دستی ناراست، کنایه از دزدی. (از آنندراج). معتاد بودن به دزدی:
ای زلف مبر دل کسان را
این دست کجی ز سر بدر کن.
فوجی نیشابوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تنبک، نقاره
فرهنگ گویش مازندرانی
دستمزد
فرهنگ گویش مازندرانی
دستنبو از محصولات جالیزی تزیینی و خوشبو
فرهنگ گویش مازندرانی
صرف نظر کن، در گذر
فرهنگ گویش مازندرانی
مچ بند
فرهنگ گویش مازندرانی
بیماری که در اثر درد، به سختی و چهار دست و پا راه رود، کسی
فرهنگ گویش مازندرانی
دستی دستی، از روی قصد به عمد، آوایی که برای به راه انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
روی دست، کاری را سرپایی انجام دادن، عزیز، گرامی
فرهنگ گویش مازندرانی
پارچه ای که برای برداشتن چیزهای داغ به کار رود
فرهنگ گویش مازندرانی
کف دستی، هدیه ی شب حنابندان که به عروس دهند
فرهنگ گویش مازندرانی
چهاردست و پا راه رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
سرمایه ی اولیه، دست مایه
فرهنگ گویش مازندرانی
کندن علف های هرز مزرعه با دست
فرهنگ گویش مازندرانی
دسه جمی
فرهنگ گویش مازندرانی
پارچه ای که با آن دیگ یا ظروف گرم را از روی آتش بر دارند
فرهنگ گویش مازندرانی
هزارپا
فرهنگ گویش مازندرانی
چهار دست و پایی
فرهنگ گویش مازندرانی
همراه، باهم، باهم راه رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی